یه حالتی هست بین عصبانیت و دلتنگی که هم اینقدر ازش ناراحتی که دیگه نمیخوای ببینیش هم از شدت دلتنگی داری خفه میشی و دلت لک زده واسه دیدنش که بلاتکلیفی بین حالی که داری که هم میخوای همه چیو ول کنی فراموش کنی و هم میخوای دو دستی بچسبی بهش بس که برات عزیزه! من الان تو این حالت ترین شکل ممکن گیر کردم که دیگه نمیکشم این همه فکر و خیال رو که هی فکر میکنم چرا اومد چرا حرف زد چرا قبول کرد که دلم میخواد اینقدر بزنمش که دیگه دستام جون نداشته باشه که اینقدر دلتنگم:)
حرفش دقيقاً مثل شخصيت اولِ مردِ فيلم لئون، ژان رنو بود
دوست دارمایی ک تو گوشت زمزمه میکردو با رفتار الانش مقایسع کنی!
هم ,اینقدر ,داری ,هی ,میخوای ,میکنم ,که دیگه ,که هم ,هم میخوای ,رو که ,و خیال
درباره این سایت