محل تبلیغات شما



بطرى آب رو روى گردنم گذاشت و گفت: "ميترسى آب رو تو پيراهنت بريزم؟" گفتم: "نه." گفت: "پس چون نميترسى و از اين كار بدت نمياد، نميريزم." حرفش دقيقاً مثل شخصيت اولِ مردِ فيلم لئون، ژان رنو بود. كسى كه آدم ميكشت. يك بار موقع كشتن يكى از بدهكاراش، ازش پرسيد: "زندگيت رو دوست دارى؟" اون هم جواب داد: "چرا دوست نداشته باشم. زن و بچه هام و پول و كل زندگيم رو دوست دارم." لئون گفت: "پس چون زندگيت رو دوست دارى، جونت رو ميگيرم و چيزى رو كه بايد بدونى اينه كه من به آدم هايى كه زندگيشون رو دوست ندارن، كارى ندارم." يادِ تو افتادم. وقتى كه بودم و دوستت داشتم، قدرم رو ندونستى و رفتى. تو ميدونستى كه من دوستت دارم ولى تمامِ حس و علاقه اى كه بهت داشتم رو ناديده گرفتى و ولم كردى. ولى بعد از يك مدت برگشتى اما من ديگه دوستت نداشتم و برگشتنت هيچ سودى نداشت. چون تورو از دلم بيرون كرده بودم. چون ازت بدم ميومد. چون ديگه زندگىِ من نبودى.


چقد سخته از یاد بردن قولایی ک ی روز میگف مردونست اما ب عمل ک ‌رسید از یاد بردشون و‌ ت از اونجا ب بعد هیچ قول‌ مردونه ای رو‌ نتونستی باور کنی چقد سخته از یاد‌ بردن حرفایی ک ی روز برا ادامه زندگیت امید بخش بود اما الان یاد اوری اون حرفا مث‌ نمک پاشیدن رو زخمته ک تموم وجودتو ‌میسوزونه هی دعا دعا میکنی ای کاش این درد لنتی زودتر تموم شع چقد سخته دوست دارمایی ک تو گوشت زمزمه میکردو با رفتارای الانش مقایسه کنی بعد ب خودت بگی ای دل غافل،کجای کاری ت تو دستای اون فقط ی عروسک‌ بودی ک باهات بازی میکرد وختی ازت خسته شد و‌ ی ‌عروسک‌ دیگ خرید ت رو‌پرت کرد دور و خودش رفت خدایا دلم گرفته از بنده هات دلم انقد پره‌ ک‌واسه خالی کردنش زجه زدنم فایده نداره خدایا‌ت خودت خدایی کن.


چآدمایی که زیاد میبخشن و کوتاه میان، یه روز میشینن فکر میکنن به اینکه چیا رو تاب آوردن و تو روی کیا وانستادن و اون روز از اون آدما و اون چیزا و از خودشون که این همه بخشیدن، متنفر میشن. بخشش تو لحظه احساس بزرگی به آدم میده اما وقتی برگردی و ببینی بخششت اجازه چه رفتارایی به اون آدمِ رو‌به‌روت داده میفهمی بخشش گاهی مجوز اینه که آدما کوچیکت کنن و تو با این گذشتنا هیچم بزرگ نمیشی. آدم اون وقتی که میشینه به این چیزا فکر میکنه دلش میخواد رو خودش، رو همه چی بالا بیاره و تف کنه تو روی زندگی. اما بار بعدم که پاش بیفته باز میبخشه و باز جای بزرگ شدن کوچیک میشه و هیچوقتم یاد نمیگیره چجوری باید بالا بیاره رو آدمی که حقش هرچی هست گذشتن و بخشیدن و روی خوش نیست.


دلم خیلی تنگ شده واسه اون صبح هایی که با چشمای نیمه بسته و خمارم نتمو روشن میکردم و دنبال همون پیامی که منتظر سین شدنش بودم میگشتم میدیدم هنوزم نخوندیش با نا امیدی به خودم میگفتم حتما کار داشتی شایدم هنوز ندیدیش و سرت شلوغ بوده نمیدونستم چه خبره ولی در هرصورت خودمو قانع میکردم دلم تنگ شده واسه اون روزایی که میومدم همون جای همیشگیمون ،پشت دیوار تکیه میدادم با دیدنت ذوق میکردم نه ازت سیر میشدم نه خسته. دلم تنگ شده برای جانم گفتنت دلم تنگ شده برای دوست دارم گفتنت یا وقتایی که کی نگات میکردمو دلم میرفت برات. دلم تنگ شده برای اتفاقای کوچیک به یاد موندنیمون! زندگیم پر شده از این دلتنگیا. ولی وقتی به روز اخر فکر میکنم. شده ته دلت سنگین بشه؟ بخوای بریزی بیرون همه حرفایی که ریختی تو خودت و دم نزدی؟ فریاد بزنی بگی آخه فلانـی این بی صاحاب مونده، دلم بودا همونی که اون اولا دست و پا میزدی ک به دستش بیاری! پس چطور الآن لهـش کردی؟ جوری لــه شده که تو کـل وجودم دردش داره میپـیچه. تک تک سلولام حسـش میکنن. ازکجا یهــو انقدر بی رحـم شدی؟ راستی داشتم چی میگفتم.؟ اخ دلتنگیت


يادته همیشه بهم ميگفتی بچه ای؟ منم دلم میشکستو میگفتم نخیرم، نیستم حالا که فکر میکنم میبینم حق با تو بود من خیلی بچه بودم مث بچه ها برای کوچکترین چیزا ذوق میکردم مث بچه ها دروغ بلد نبودم مث بچه ها دلم پاک بود و وقتی میگفتم دوست دارم ینی واقعا دوست داشتم از ته ته ته دلم. مث بچه ها دلم میشکست و اشک تو چشمام پر میشد و مث بچه ها دو دقیقه بعد میبخشیدمت مث بچه ها صبحمو با تو شروع میکردم و شبمو با تو تموم! اره من خیلی بچه بودم اما تو خیلی بزرگ بودی دوست داشتنت! حرف زدنت! دروغ گفتنات! و خیلی چیزای دیگت مث ادم بزرگا بود تو خیلی بزرگ بودی خیلی خیلی بزرگ.!!


‌اصل دلتنگی می دونی چیه؟

وسط بیخیالی ها وسط خنده و شوخی ها یهو یاد یک نفر بیفتی یک نفر که حال بدت رو بی قید و شرط خوب می کرد همون که اگه واسه آدم و عالم فیلم بازی می کردی جلوی اون خود خودت بودی دلتنگی که می تونه بزنه تو برجکت می تونه بادت رو خالی کنه بدترش می دونی کجاس؟ نیست! دیگه نداریش نمی تونی دلت رو برداری بری پیشش، نمی تونی خودت رو بدی دستش و بگی خرابم حالم بده واسه خاطر نبودنت خوبش کن.دلتنگی، پا میذاره رو گلوت، انگشت میکنه تو چشمت الکی مقاومت نکن! دلتنگی برای کسی که با اون سرپا بودی از پا درت میاره دلتنگی بده وقتی باعث و بانیش نباشه بدتره.


یه حالتی هست بین عصبانیت و دلتنگی که هم اینقدر ازش ناراحتی که دیگه نمیخوای ببینیش هم از شدت دلتنگی داری خفه میشی و دلت لک زده واسه دیدنش که بلاتکلیفی بین حالی که داری که هم میخوای همه چیو ول کنی فراموش کنی و هم میخوای دو دستی بچسبی بهش بس که برات عزیزه! من الان تو این حالت ترین شکل ممکن گیر کردم که دیگه نمیکشم این همه فکر و خیال رو که هی فکر میکنم چرا اومد چرا حرف زد چرا قبول کرد که دلم میخواد اینقدر بزنمش که دیگه دستام جون نداشته باشه که اینقدر دلتنگم:)


واقعيت اينه كه نه اون ادم لاشی هر چقدر قول بده و قسم بخوره كه ادم ميشه، ادم ميشه نه تو هرچقدر تهديد كني كه از فردا لاشی ميشی، لاشی ميشي اين موضوع فراتر از تمام اين دعواها و دوستي هاست برميگرده با ذاتت، به سفره ای كه سرش بزرگ شدی


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

نیروانا